به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

به نام دوست

و تنها اوست که می داند . . .

فانی باقی

عهد می شکنی 

تا عقد نو کنی این بی سامان حال را 

لحظه ای چنان نور داری 

تا تمام هستی را روشن کنی 

و هنگامی چشم بر نور می بندی 

 

ترا این سان که می بینم 

انسانی هستی پیدا نکرده نشان 

یا 

باخبر نگشته از حال 

بیا تازه کن عهدت امّا با عقد عهدی جدید 

چون آب ِ کوزه 

که در دریا گم گردد. 

قطره ای از ابر رسیده بر دل ِ اقیانوس ِ دل 

یا اشعه ای باز رفته بر آفتاب  

گم، امّا جاودان گرد 

آن هنگام 

خواهی گفت: 

بر سر تربت ما گر گذری همّت خواه 

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
صدای سکوت پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.tanhai68.blogsky.com

با ربط یا بی ربط نمیدانم به یاد این جمله افتادم:
مرا کم،اما همیشه دوست بدار!!!

توتیا دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ http://totea.blogsky.com

یاد باد آنه زما وقت سفر یاد نکرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد